شهریار _ در جست وجوي پدر
دلتنگ غروبي خفه بيرون زدم از در
در مشت گرفته مچ دست پسرم را
يارب به چه سنگي زنم از دست غريبي
اين كله پوك وسرومغز پكرم را
هم در وطنم بار غريبي به سر دوش
كوهي است كه خواهد بشكافد كمرم را
من مرغ خوش آواز وهمه عمر به پرواز
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۶/۲۷ ساعت 23 توسط بزرگمهـــــــــــــر
|